“ﺁﻗﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ! ﻣﻦ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ
ﺩﺍﺭﺍﯾﯽﺍﻡ ﺗﻮﯾﯽ، ﺩﻝ ﻭ ﺟﺎﻧﻢ ﻓﺪﺍﯼ ﺗﻮ”
سلام آقا، امروز پنجشنبه است
آقا!پنج شنبه و جمعه خیلی فرق نمیکنند؛اسمشان همان آخر هفته است…
جایی نخوانده ام و ندیده ام آمده باشد که پنجشنبه ها توقع آمدن مولایتان را نداشته باشید.
دو روز مانده تا اربعین،آی که چه میشود…
فکر کن از بین الحرمین مردم راه عبور باز میکنند برایشان
کنار ضریح را خالی میکنند؛میرود رو میکند به شش گوشه:
“یا جداه…قتلوک عطشانا…”
یا اباصالح المهدی…!
بر روزهای مرده تقویم خط بزن
واکن تمام پنجره های حیات را
“صادق کرمیار ” یکی از نویسندگانی است که به خوبی پیچ و خم استفاده از تخیل و شخصیتسازی را در روایت داستانی بلد است. وی نویسنده رمان “نامیرا” _ کمتر کسی پیدا می شود که آن را ناخوانده باشد!_ است.
رمان “حریم” یکی دیگر از نوشته های این نویسنده است. این رمان از متن اجتماع امروز و شخصیتپردازی شده با چهرهها و افرادی است که بخشی از واقعیت جامعه ایرانی در دهه چهارم انقلاب اسلامی به شمار میروند.
«حریم»، داستان مردی به نام شمس است. مردی نیکوکار و دارا و خوشبخت که تربیت شده مادری مذهبی است، اما حادثهای ناگوار باعث میشود تا شمس توبه کند؛ توبه از کمک به نیازمندان و توبه از همه باورهای سالهای دور و توبه از دستگیری دیگران و…
جامعه امروز ما به مسئلهای که رمان حریم به آن اشاره میکند، بسیار مبتلاست و آن چیزی نیست جز آسیب دیدن انسانیت انسان. امروز بشریت نیازمند این است که نگاه دوبارهای به خود بیاندازد و و در رفتار و و روابط خود بازبینی داشته باشد.
مهمترین تأکید و وجه امتیاز این رمان را باید در معرفی مفاهیمی کلیدی در بطن این رمان بدانیم. موضوعاتی مانند خیر و شر، نفس و نیت اعمال انسانی و مهمتر از آن، تأثیرگذاری تمامی انسانها در زندگی یکدیگر است. انسانهای داستان “حریم” به شدت در ساختار زندگی یکدیگر تاثیرگذارند. در واقع در همتنیدگی شخصیت ها و میزان تاثیرشان در سرنوشت یکدیگر خواننده را به هیجان می آورد.
گره خوردگی داستان به معنویت _که گم شده زندگی ماشینی امروز است_ باعث قوام این رمان است. و در نهایت حس حضور امام رضا (ع) به عنوان قهرمان و شخص اول داستان نقطه اوج “حریم” است.
*لحظه های بسیار خوبی با این رمان داشتم، به شما هم در این ایام امام رضایی خواندش را پیشنهاد می کنم.
هر بار به زیارتتان می آمدم حسرت طلبه ها و دانشجویانی که در شبستان مشغول درس و بحث بودند را می خوردم. در دل تحسینشان می کردم و می گفتم اینان چه کردند که اولا در قم ساکن اند و بعد در این مکان مقدس مشغول علم آموزی اند.
گاهی مسیر زندگی انسان طوری عوض می شود که خودش اصلا متوجه نمی شود، چه شد!؟ گاهی همین دلخواه هایی که از قلب عبور می کند شنیده می شود! آن هم سکونت در قم_هر چند موقت_ و توفیق طلبه شدن.
خانم جان! طعم شیرین مجاورت در شهرتان را با تمام وجود حس کرده ام. ای سرور زنان اهل عالم بابت مهمان نوازی گرمتان از شما سپاسگزارم. و چه آغاز جانانه ای و ماه عسل شیرین و به یاد ماندنی ای! نمک گیرتان شده ام!
ای سرور زنان اهل عالم! هنوز هم شیرینی نگاه به گنبدتان و سلام های هر صبح رو به آن را از راه دور حس می کنم. زندگیم را به پنجره فولادت گره زده ام و خیالم راحت است در هر کجای این سرزمین باشم سایه لطف و نگاه کریمانه تان بر آن است. برکت ثانیه به ثانیه عمرم را از شما می خواهم. دستان گره خورده به ضریح تان را رها نکنید!
گاهی برخی واژه ها آنقدر برایم تکراری می شوند که فرصت اندیشیدن پیرامون آنها را همین تکرار، از من سلب می کند. “آرزوهای دراز” یا طول الأعمل را بارها و بارها شنیده ام و در ذهنم همیشه برایش تعریفی همچون “امید داشتن به امور دنیایی ای که تحقق آنها نیاز به مهلتی طولانی در عمر و بازه زمانی درازی دارد” بود. و هیچگاه آن را با واژه متضادش یعنی “کوتاه کردن آرزو” تعریف نکردم.
و اما کوتاهی آرزو چیست و تا چه حد؟
امام سجاد علیه السلام در دعای چهلم صحیفه سجادیه از خداوند می خواهند که آرزوهایشان آنقدر کوتاه شود که حتی به آمدن فردا، برداشتن قدم دیگر و آمدن نفس بعدی، امید نداشته باشد! (…وَ اكْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّى لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَةٍ بَعْدَ سَاعَةٍ، وَ لَا اسْتِيفَاءَ يَوْمٍ بَعْدَ يَوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ….)
اگر کسی با این نگاه زندگی کند هر لحظه آماده مواجهه با مرگ خواهد بود و کارهای مهمی مانند توبه، ادای حقوق دیگران و پرداختن به اعمال صالح را به فردا نمی افکند و به اصطلاح دچار تسویف نمی شود.
من همیشه به خود می گفتم: من که در آرزوی خانه و ماشین آنچنانی و … نیستم! و خود را از داشتن آرزوی دراز دور می دیدم. غافل از اینکه طول الأمل حداقل برای من این مثالها نیست!
و اما چقدر غافلم، سوف سوف کردنها بزرگترین مشکل من است و من از همه بیشتر به طول عمل گرفتارم! و باید مقدمه مبارزه با نفسم را خداحافظی با تسویف هایم قرار دهم.